من . خدا . پروانه

ساخت وبلاگ
سلام هر از گاهی میام اینجا به دوستام یه سری می زنم.از وقتی تلگرام فراگیر شده وقت همه رو گرفته. کمتر میام. دوستای قدیمم هم همگی کم میان. به هر حال من هنوز معتقدم اون وقفه ی بلاگفا هم بی تاثیر نبود. کار و بار مثل سابقه. کمی شلوغ تر. همون کارخونه مشغول هستم با وظایف سنگینتر و مسئولیت ای بیشتر و ... بهش می گن پیشرفت! دلم برای روزای گذشته تنگ می شه. برای زمان دانشگاه. برای اون وقتا که خیلی سرمون شلوغ نبود و با دوستان بیشتر بودیم. اصلا ببین چقدر زود و سریع همه چی عوض شد! انگار نه انگار اون آدم قبلیم. من شعر می گفتم!!!!! دنیا همینه دیگه. ولی می دونم شتاب تغییر تو دوران ما بسیار سریع تر از هر دورانی تو تاریخ هست. ما دهه شصتیا اصلا اسممونم نوستالژیکه.    من . خدا . پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت    من . خدا . پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdifm62 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29

سلام.اوضاع احوال کار کمی شلوغ پلوغه. البته که همه می دونید و نیاز به گفتن نیست که کلا اوضاع اقتصادی مملکت رو هواست. همه ی تولیدکننده ها یا تعطیلند، یا تعدیلند، یا رو حالت استند بای هستن. به هر حال. فکر می کنم همه منتظر یه اتفاقند. امیدوارم یه چیزی تو مسکن پیش بیاد و چرخ ها شروع به چرخش کنه. این هفته یه ممیزی خیلی سختگیرانه خارجی داریم. امیدوارم بتونم خوب و خوش از این مرحله هم عبور کنم. چند وقتیه مسئولیتم تو کارخونه خیلی بیشتر شده و پرسنل زیر نظرم دیگه فکر می کنم نزدیکه 100 نفر شدن! گفتنش فقط راحته، اما از مرحله فکر که می گذره و به عمل نزدیک می شه وحشتناکه. مخصوصا اگه شرکت خصوصی باشه و سوال و جواب های مدیرعامل و مدیران ارشد و ... همه روزه باشه. استرس کاری چیزی نیست که این روزها واژه خاصی باشه برای قشری خاص. هر کسی مشکلات خاص خودش رو داره، لااقل آقایون همه این حرفها رو خوب درک می کنند. اینا رو می نویسم که اگه باز یه روزی برگشتم اینجا یادم بیافته که خیلی سال پیش یه خاطرات  این تیپیم داشتم!    من . خدا . پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت    من . خدا . پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdifm62 بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29

سلام من فردای روزی که پست قبلی رو گذاشتم تصادف کردم. بله. یعنی یه معتاد اومد زد به آینم ولی از اونجایی که یه مثبت منفی اشتباه کرده بود چرخید و با سر خورد زمین. اما با این حال ک از سرش خونریزی داشت تا رفتم بالا سرش گفت داداش عیبی نداره یه پولی بده برو!!!!! اما من ندادم. اورژانس و پلیس رو خبر کردم و ادامه پلیس بازی و کلانتری بازی هنوز ادامه داره. خدا رو شکر بیمه ام. هم ثالث، هم بدنه. باید بیمه عمرم بکنم خودم و اینجور موقع ها خیلی خوبه. ولش. نمی دونم همه اینطورین یا من اینطوریم. چطوری؟ اینطوری که اصلا حس می کنم دنیا رو گذاشتن رو حالت اتومات، هی همش داره تکرار می شه. با سرعت خیلی زیادم داره تغییر می کنه. آدما، فرهنگا، لباسا، حرف زدنا... تو وبلاگ یکی از دوستان می گفتم، من قشنگ یادمه ما بچه بودیم خونه مادربزرگ می رفتیم، عموها بودن عمه ها بودن بچه ها بودن... چقدر دور همی داشتیم! چقدر وقت داشتیم! شبانه روز هنوز 24 ساعته؟ نکنه مثل این پرورش مرغا اینم کوتاهش کردن؟!!! بعید نیست. ببین بعید نیست. اصلا رو دور تندیم. شک نکن.    من . خدا . پروانه...ادامه مطلب
ما را در سایت    من . خدا . پروانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdifm62 بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29