سلام
من فردای
روزی که پست قبلی رو گذاشتم تصادف کردم. بله. یعنی یه معتاد اومد زد به آینم ولی از اونجایی که یه مثبت منفی اشتباه کرده بود چرخید و با سر خورد زمین. اما با این حال ک از سرش خونریزی داشت تا رفتم بالا سرش گفت داداش عیبی نداره یه پولی بده برو!!!!!
اما من ندادم. اورژانس و پلیس رو خبر کردم و ادامه پلیس بازی و کلانتری بازی هنوز ادامه داره. خدا رو شکر بیمه ام. هم ثالث، هم بدنه. باید بیمه عمرم بکنم خودم و اینجور موقع ها خیلی خوبه. ولش.
نمی دونم همه اینطورین یا من اینطوریم. چطوری؟ اینطوری که اصلا حس می کنم دنیا رو گذاشتن رو حالت اتومات، هی همش داره تکرار می شه. با سرعت خیلی زیادم داره تغییر می کنه. آدما، فرهنگا، لباسا، حرف زدنا...
تو وبلاگ یکی از دوستان می گفتم، من قشنگ یادمه ما بچه بودیم خونه مادربزرگ می رفتیم، عموها بودن عمه ها بودن بچه ها بودن... چقدر دور همی داشتیم! چقدر وقت داشتیم!
شبانه روز هنوز 24
ساعته؟ نکنه مثل این پرورش مرغا اینم کوتاهش کردن؟!!! بعید نیست. ببین بعید نیست. اصلا رو دور تندیم. شک نکن. من . خدا . پروانه...
ادامه مطلبما را در سایت من . خدا . پروانه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahdifm62 بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29